*استاد زبان فرانسه در مورد مذکر یا مونث بودن اسمها توضیح می داد که پرسید :*
**کامپیوتر مذکر است یا مونث؟*
*همه دانشجویان دختر جنس رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند:*
-وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستم.
-با آن که داده های زیادی دارند اما نادانند.
-قرار است مشکلات را حل کنند اما در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند.
-همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه میشوید که اگر صبر کرده بودید مورد
بهتری از آن نصیبتان می شد.
روت فلاورز پیرزنی است که دست به کاری زده است که کمتر کسی آن را انجام میدهد. این زن 69ساله به عنوان پیرترین دیجی جهان شناخته میشود.
او که هم اکنون لقب «مادر راک» را دارا میباشد کارهای جالبی انجام میدهد. او لباسهای ورزشی و اسپرت به تن میکند و همواره خود را همراه مد روز پیش میبرد.
روت ملیتی انگلیسی دارد اما هم اکنون در کلوبهای فرانسه توانسته طرفداران زیاد بدست آورد.
ماجرای دی.جی شدن این خانم به جشن تولد نوهاش مربوط میشود. 4سال پیش یعنی زمانی که او 65سال داشت به جشن تولد نوهاش در یک کلوب شبانه در لندن برگزار شد رفت و در آنجا به موسیقی علاقمند شد. او با نوهاش صحبت کرد و گفت که میخواهد به یک دی.جی تبدیل شود.
او میگوید مدتی طول کشید تا نوهاش را متقاعد کند اما سرانجام اصول اولیه موسیقی را آموخت و هم اکنون به یک دی.جی حرفهای تبدیل شده است. او میخواهد در یک خانه سالمندان کنسرتی را برگزار کند!!
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی
فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و هنوز تخت جمشید و نقش رستم و جاهای دیگه رو ندیده باشی.
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛
فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛
فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛
فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛
فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛
فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛
فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه
سپس آموزگار تصمیم گرفت که پروژهاى براى کلاس تعریف کند تا ببیند این کار از لحاظ پذیرش اجتماعى چه اثرى ...
به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
ادامه مطلب ...هیچ کس نمی تواند یک حکم کلی صادر کند که برای همه ی
اشخاص در تمام زمان ها و مکان ها و شرایط ، درست باشد. جایی
در زندگی باید نقش بازی کنیم و جایی در زندگی لازم است
نقش ها را فرو بریزیم.
در قرآن آمده است که حضرت ابراهیم (ع) وارد قبیله ای
شد که اهالی آن ستاره پرست بودند.حضرت ابراهیم (ع)
در ستاره پرستی با آنان همراه شد تا هنگامی که
شب های مهتابی فرا رسیدند و ستاره ها محو شدند.
آن وقت ، حضرت ابراهیم (ع) با اظهار این که خدایی
که غروب کند شایسته ی پرستش نیست ، شروع به
پرستش ماه نمود. هنگامی که خورشید طلوع کرد و ماه
را محو نمود ، حضرت ابراهیم (ع) با همان استدلال ، از
پرستش ماه امتناع کرد و به پرستش ِ خورشید روی آورد
تا این که غروب شد و این بار نیز حضرت ابراهیم (ع)
پرستش خورشید را رها کرد و با گفتن این عبارت که
« من به دنبال خداوندی هستم که غروب نکند.» به
اهالی آن قبیله ، درس ِ مورد نظرش را آموخت حضرت
ابراهیم (ع) برای موثر بودن ردسی که در پیِ آموزش آن
بود ، چند شب و روز « نقش بازی کرد».
سهراب سپهریِ » می گوید: « عشق ، صدای فاصله هاست...»
به عقیده ی او برای عاشق ماندن و عاشق شدن باید « فاصله ای »
را حفظ کرد. « جبارن خلیل جبران »نیز با کلمات ِ دیگری بر همین
عقیده صحه می گذارد. از آن سو « گاندی» می گوید: برای پیروزی
بر دشمن ، باید او را شناخت ، باید او را فهمید ، باید به او نزدیک
شد ، باید بر تعصب ، بدگمانی ، تشویش و پیش داوری و نفرت غلبه کرد و از نگاه ِ دشمن به ماجرا نگریست! دنیای عجیبی است نازنین : باید از معشوق فاصله گرفت و باید به دشمن نزدیک شد! « انسان بودن» تجربه ی دشواری است ، خدایا به دادمان برس!
از یک استاد سخنور دعوت به عمل آمد که در جمع مدیران ارشد یک سازمان ایراد سخن نماید. محور سخنرانی در خصوص مسائل انگیزشی و چگونگی ارتقاء سطح روحیه کارکنان دور می زد.
استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتی که توجه حضار کاملا به گفته هایش جلب شده بود، چنین گفت: "آری دوستان، من بهترین سالهای زندگی را در آغوش زنی گذراندم که همسرم نبود!"
ناگهان سکوت شوک برانگیزی جمع حضار را فرا گرفت! استاد وقتی تعجب آنان را دید، پس از کمی مکث ادامه داد: "آن زن، مادرم بود!"
حاضران شروع به خندیدن کردند و استاد سخنان خود را ادامه داد...
تقریبا یک هفته از آن قضیه گذشت تا این که یکی از مدیران ارشد همان سازمان به همراه همسرش به یک میهمانی نیمه رسمی دعوت شد. آن مدیر از جمله افراد پرکار و تلاشگر سازمان بود که همیشه سرش شلوغ بود.
او خواست که خودی نشان داده و در جمع دوستان و آشنایان با بازگو کردن همان لطیفه، محفل را بیشتر گرم کند. لذا با صدای بلند گفت: "آری، من بهترین سالهای زندگی خود را در آغوش زنی گذرانده ام که همسرم نبود!"
همان طور که انتظار می رفت سکوت توام با شک همه را فرا گرفت و طبیعتا همسرش نیز در اوج خشم و حسادت به سر می برد. مدیر که وقت را مناسب دید، خواست لطیفه را ادامه دهد، اما از بد حادثه، چیزی به خاطرش نیامد و هر چه زمان گذشت، سوءظن میهمانان نسبت به او بیشتر شد، تا اینکه به ناچار گفت: "راستش دوستان، هر چه فکر می کنم، نمی تونم به خاطر بیارم آن خانم که بود!"
نتیجه اخلاقی:
Don't Copy If You Can't Paste
اگه نمیتونی، کپی نکن
هیچگاه عشق را با محبت، دلسوزی، ترحم و دوست داشتن یکی ندان
چون همه اینها اجزاء کوچکتر عشق هستند نه خود عشق.
همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط به او توکل کن
آنگاه می بینی که چگونه قبل از اینکه خودت دست به کار شوی، کارها به خوبی پیش می روند.
از خدا خواستن عزت است
اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است.
از خلق خدا خواستن خفت است
اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است.
هر چه می خواهی از خدا بخواه و در نظر داشته باش که برای او غیر ممکن وجود ندارد
و تمام غیر ممکن ها فقط برای کسانیست که
از ایمــان دل بریده اند و امیــد را به دل راه نمی دهند
از قول ایشان (دکتر حسابی) نقل شده است : روزی در آخر ساعت درس، یکی از دانشجویانم که دانشجوی دوره دکترا و اهل نروژ بود از من پرسید : استاد! شما که از جهان سوم می آیید، جهان سوم کجاست؟
فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.
من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم.
به آن دانشجو گفتم جهان سوم جایی است که:
هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه اش خراب می شود
و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد!
Once upon a time there was a bunch of tiny frogs..... Who arranged a running competition.
روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با
هم مسابقه ی دو بدند .
The goal was to reach the top of a very high tower.
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود .
A big crowd had gathered around the tower to see the race and cheer on the contestants . ...
جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند ...
The race began ....
و مسابقه شروع شد ....
Honestly,no one in crowd really believed that the tiny frogs would reach the top of the tower .
راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند ..
You heard statements such as:
شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید :
'Oh, WAY too difficult!!'
' اوه,عجب کار مشکلی !!'
'They will NEVER make it to the top .'
'اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند
.'
or:
یا :
'Not a chance that they will succeed.. The tower is too high!'
'هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلند ه !'
The tiny frogs began collapsing. One by one....
قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند ...
Except for those, who in a fresh tempo, were climbing higher and higher....
بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند ...
The crowd continued to yell, 'It is too difficult!!! No one will make it!'
جمعیت هنوز ادامه می داد,'خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه !'
More tiny frogs got tired and gave up....
و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف
...
But ONE continued higher and higher and higher....
ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر ....
This one wouldn't give up!
این یکی نمی خواست منصرف بشه !
At the end everyone else had given up climbing the
tower. Except for the one tiny frog who, after a big effort, was the only one who reached the top!
بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه
کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید !
THEN all of the other tiny frogs naturally wanted to
know how this one frog managed to do it?
بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کا ر رو
انجام داده؟
A contestant asked the tiny frog how he had found the strength to succeed and reach the goal?
اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟
It turned out ....
و مشخص شد که ...
That the winner was DEAF!!!!
برنده ی مسابقه کر بوده !!!
The wisdom of this story is:
Never listen to other people's tendencies to be negative or pessimistic. ... because they take your
most wonderful dreams and wishes away from you -- the ones you have in
your heart !
Always think of the power words have .
Because everything you hear and read will affect your actions!
نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که :
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید... چون
اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند--چیز هایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید !
همیشه به
قدرت کلمات فکر کنید .
چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره
Therefore:
پس :
ALWAYS be....
همیشه ....
POSITIVE!
مثبت فکر کنید !
And above all:
و بالاتر از اون
Be DEAF when people tell YOU that you cannot fulfill your dreams !
کر بشید هر وقت کسی خواست به شما بگه که به آرزوهاتون نخواهید
رسید !
Always think:
و هیشه باور داشته باشید :
God and I can do this !
من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم
سه چیز را از هم جدا کن:
عشق، هوس و تقدیر
چون اولی مقدس است و دومی شیطانی
اولی تو را به پاکی می برد و دومی به پلیدی
در دنیا فقط 3 نفر هستند که بدون هیچ چشمداشت و منتی و فقط به خاطر خودت خواسته هایت را برطرف میکنند، پدر و مادرت و نفر سومی که خودت پیدایش میکنی، مواظب باش که از دستش ندهی و بدان که تو هم برای او نفر سوم خواهی بود چرا که در ترسیم تقدیرت نیز نقش خواهد داشت.
آموختن را بکار ببند:
به چشمانت بیاموز که هر کسی ارزش نگاه ندارد
به دستانت بیاموز که هر گلی ارزش چیدن ندارد
به دلت بیاموز که هر عشقی ارزش پرورش ندارد
دنیا دو روز است:
یک روز با تو و یک روز علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو
و روزی که علیه توست مایوس نشو
چرا که هر دو پایان پذیرند
~~~~~~~~~~~~~~~
ورود شما را به هواپیمای جمهوری اسلامی ایران خوشامد میگویم و برایتان سفر خوشی را آرزو میکنم.
برای رعایت نکات ایمنی ، همواره کمربند شلوار خودتان و بغل دستی تان را در تمام مدت پرواز بسته نگه دارید و از کشیدن سیگار و قلیان خود داری فرمایید.
اگر در هوای داخل کابین اختلالی پیش آمد،دود یا گاز غلیظ ویا آتش مهیب مشاهده نمودید بهیچوجه نگران نشوید فکر همه چیز را کرده ایم سربند مخصوصی از بالای سرتان به پایین می افتد که رویش نوشته: جانم فدای رهبر. فورا آنرا برداشته و بسیجی وار آنرا دور سر خود ببندید و یا حسین گویان از دربهای اضطراری یعنی دو درب در جلو ، دو درب درعقب و یک درب در وسط هواپیما به بیرون پرت شوید.
توجه داشته باشید که در همه حال رعایت حجاب اسلامی الزامیست حتی بعد از بیرون پریدن . برای مواقع اضطراری یک بسته کفن در زیر صندلی شما قرارداده شده که آنرا بیرون آورده و بعد از گفتن شهادتین و دعا برای سلامتی رهبر انقلاب بپوشید.
از کلیه مسافرین محترم و عاشقان شهادت خواهشمندم در طول پرواز تا لحظه مرگ از وسایل الکترونیکی مانند تلفن همراه و لب تاپ و چرتکه و ماشین حساب اکیدا خودداری کنید.
برایتان سفر آخرت دلپذیری را آرزو میکنم. خوشا به سعادت شما که این هواپیما را برای رسیدن به درجه شهادت وقرب بخدا انتخاب نموده اید.
در طول پرواز، با مراسم سینه زنی و نوحه خوانی درخدمت شما خواهیم بود.
دیدار به قیامت.....